zahr-e-mar.blogfa.com

silvershadow1190.blogfa.com

مسافر دریا - عشق شیرین

http://www.silvershadow1190.blogfa.com/post-35.aspx

فصل سردیست خدا عاقبتم خیر کند. نه از برای غم زمانه . نه از برای مصیبت دوران. نفسم سنگین است از برای عشق. عشقی فرا تر از سینه کوچک من. عشقی که سینه ام برایش کوچک است . عشقی شیرین که شیرینی اش دنیای من است . نوشته شده در چهارشنبه ۲۱ مهر۱۳۸۹ساعت 18:14 توسط سایه نقره ای. بیا با من باش. اندکی در این زمانه با من باش. با من بخوان اما نرو. با من بمان ولی بی من مرو. هفته او ل خرداد ۱۳۹۰. هفته دوم دی ۱۳۸۹. هفته سوم مهر ۱۳۸۹. هفته چهارم مرداد ۱۳۸۹. هفته سوم مرداد ۱۳۸۹. هفته دوم مرداد ۱۳۸۹. هفته او ل مرداد ۱۳۸۹.

silvershadow1190.blogfa.com

مسافر دریا - بی پدر

http://www.silvershadow1190.blogfa.com/post-31.aspx

فصل سردیست خدا عاقبتم خیر کند. آهای مردم بدونید،دیگه بابا ندارم. تنم رو غم گرفته ، بگو چاره چه دارم؟ تمام روز و شب ها ، به یادت بودم بابا. اینو خدا می دونه ، یزدان پاک دانا. ولی نشد دعایم، قبول پیش گاهش. خودم دونستم اینو ، که من هستم سیاهش. خدا قسمت می دونست ، که من پیشت نباشم. دلم آتیش میگیره ، که هفتت هم نباشم. بابا اگه بدونی ، تنهای تنها بودم. کسی حالی نپرسید ، وقتی که دریا بودم. شده بودم فراموش ، از پیش چشم همه. کسی نگفت یه وقتی ، مهدی دلش میگیره. تو رفتی و ندیدی ، آن آرزو که داشتی. بیا با من باش.

silvershadow1190.blogfa.com

مسافر دریا - دل بادکنکی

http://www.silvershadow1190.blogfa.com/post-33.aspx

فصل سردیست خدا عاقبتم خیر کند. زندگی همه آدمها قصه ایست که دیروز نوشته میشود،امروز خوانده میشود وفردا تعبیر میشود. قصه دل من قصه بادکنکی بود که روزی آن را پیدا کردم. بادکنکی به شکل قلب. هر روز عشقم را درون آن می دمیدم. می دمیدم تا بزرگ و بزرگ تر شودومرا به اوج برساند. هرروز برایش شعر میگفتم و می خندیدم. هر روز نوازشش میکردم. می ترسیدم کسی بادکنکم را بدزدد. خواستم اسمم را رویش بنویسم. با خود گفتم که بادکنک فروش بهتر میتواند بنویسد. آخر جنس بادکنک را بهتر میداند. ولی انگار حسودی میکرد. خنده ای روی لبانش بود.

silvershadow1190.blogfa.com

مسافر دریا

http://www.silvershadow1190.blogfa.com/89053.aspx

فصل سردیست خدا عاقبتم خیر کند. زندگی همه آدمها قصه ایست که دیروز نوشته میشود،امروز خوانده میشود وفردا تعبیر میشود. قصه دل من قصه بادکنکی بود که روزی آن را پیدا کردم. بادکنکی به شکل قلب. هر روز عشقم را درون آن می دمیدم. می دمیدم تا بزرگ و بزرگ تر شودومرا به اوج برساند. هرروز برایش شعر میگفتم و می خندیدم. هر روز نوازشش میکردم. می ترسیدم کسی بادکنکم را بدزدد. خواستم اسمم را رویش بنویسم. با خود گفتم که بادکنک فروش بهتر میتواند بنویسد. آخر جنس بادکنک را بهتر میداند. ولی انگار حسودی میکرد. خنده ای روی لبانش بود.

silvershadow1190.blogfa.com

مسافر دریا - غروب انتظار

http://www.silvershadow1190.blogfa.com/post-27.aspx

فصل سردیست خدا عاقبتم خیر کند. غروب جمعه همیشه برایم غم انگیز بوده. از همان موقعی که زمستان ها باید برای گرم کردن اطاق ساعتها در صف نفت می ایستادیم. از همان موقعی که قدم به اندازه شلوار امروزم بود. از همان موقعی که طعم زندگی در پس سادگی اش مزه گس نداشت. از همان موقعی که می شد ساندویچ مدرسه را شریکی با دوست خورد. از همان موقعی که خدا را می شد در ربنای قنوت دستان ترک خورده از سوز سرما حس کرد. از همان موقعی که پدر برایمان پدر بود و مادر برایمان مادر. از همان موقعی که همه چیز داشتیم و الا هیچ. بیا با من باش.

silvershadow1190.blogfa.com

مسافر دریا - رویای تو

http://www.silvershadow1190.blogfa.com/post-34.aspx

فصل سردیست خدا عاقبتم خیر کند. فایق قایق چوبی من تنها در ساحل بود. پارویم در زیر تلی از ماسه پنهان شده بود. نشانش را خرچنگی میداندکه پاورچین پاورچین از کنارش رد میشد. دستم را زیر آن ماسه های نرم کردم. یا علی گفتم و برداشتم. به سوی قایقم بر گشتم. اما باد خوب می وزید. رویا آب را به زیر قایق اورد و دریا خیسش کرد. نشستم توی قایق، بروی آب،درون دریا،. خودم را سپردم به آب،به موج ،به دریا،به رویا. رفتم تا تورا پیدا کنم تورا در جایی که خورشید هم کم می آورد. به جزیره ای رسیدم که سبز بود. پا گذاشتم در جزیره. هفته د...

silvershadow1190.blogfa.com

مسافر دریا

http://www.silvershadow1190.blogfa.com/89054.aspx

فصل سردیست خدا عاقبتم خیر کند. فایق قایق چوبی من تنها در ساحل بود. پارویم در زیر تلی از ماسه پنهان شده بود. نشانش را خرچنگی میداندکه پاورچین پاورچین از کنارش رد میشد. دستم را زیر آن ماسه های نرم کردم. یا علی گفتم و برداشتم. به سوی قایقم بر گشتم. اما باد خوب می وزید. رویا آب را به زیر قایق اورد و دریا خیسش کرد. نشستم توی قایق، بروی آب،درون دریا،. خودم را سپردم به آب،به موج ،به دریا،به رویا. رفتم تا تورا پیدا کنم تورا در جایی که خورشید هم کم می آورد. به جزیره ای رسیدم که سبز بود. پا گذاشتم در جزیره. هفته د...

silvershadow1190.blogfa.com

مسافر دریا - دعا

http://www.silvershadow1190.blogfa.com/post-32.aspx

فصل سردیست خدا عاقبتم خیر کند. برایم دعا کن که سخت محتاجم . در این روزهای نفسگیر و گرم تابستان برایم دعاکن. دعا کن در این عصر دلگیر جمعه. دعا کن تا زمانی که نفسی باقیست ، یاد تو در من باشد . دعا کن عشق در من رنگی ابدی بگیرد . دعایم کن که سخت محتاجم. دعا کن برای مردی که هنوز تا مرد شدن یک دنیا فاصله دارد و تو آن دنیایی . دعا کن برای مردی که شانه هایش در تلاش اند تا رها شوند از بند ناملایمات زندگی. دعا کن برای مردی که دلش شیشه ای شد تا محرم و نامحرم آن رابشکنند. دعا کن که سخت محتاجم. بیا با من باش.

silvershadow1190.blogfa.com

مسافر دریا - آخرین تنهایی

http://www.silvershadow1190.blogfa.com/post-36.aspx

فصل سردیست خدا عاقبتم خیر کند. چند روزی است که از تنهایی رها شده ام. چند روزی است که مهمانی به قلبم آمده است. چند روزی است که شناسنامه ام سیاه گشته است. چند روزی است حصاری دور انگشتم جا خوش کرده. چند روزی است که دیگر من نیستم. چند روزی است که زندگی ام ما شده است. چند روزی است حسی مردانه در من شکل گرفته. چند روزی است که دستم در دستان کس دیگری جا خوش کرده است. چند روزی است که بانوئی در زندگی ام آمده است. چند روزی است که متاهل شده ام. نوشته شده در دوشنبه ۱۳ دی۱۳۸۹ساعت 19:58 توسط سایه نقره ای. بیا با من باش.