zard-s.blogfa.com

m-sad.blogfa.com

داستان های عاشقانه... - مرد معتاد

http://www.m-sad.blogfa.com/post/81

هر دفعه که همینو میگی مگه بهت نگفته بودم بدون پول اینجا نیای. وضعم خیلی خرابه داش اکبر به دادم برس. به درک به من چه ربطی داره! هر دفعه کفگیرت به ته دیگ می رسه میای سراغ من. وقتی این کثافتو دستت گرفتی باید فکر این روزها رو میکردی. وقتی به حرفهای اکبر فکر کرد تمام وجودش سوخت. سرش را بالا گرفت و به اکبر گفت:. یادت رفته من کی بودم اکبر! تمام محله های این اطراف زیر دستهای من میچرخید. یادت رفته خودت یه بار با قدرت دعوات شده بود و اگه من پا جلو نمی ذاشتم الان توی قبرستون خوابیده بودی،. اینارو همه یادت رفته؟

alonehell.blogfa.com

یه عاشق -

http://www.alonehell.blogfa.com/post/44

آرزوهایم هوایی میشوند . . ! به باد میروند . . ! دود میشنود . . ! حس میکنم معتاد حسرت هایم شده ام . . ! چهارشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ 15:10 ] [ تنهاترین پسردنیا ] . مهدی مینویسه واسه چشم قشنگه وقتی از شدت گریه چشماش پف کرده و داره از حال میره. مینویسه از حسی که این روزا به حد مرگه. من از مردن نمیترسم. مهدی نازه تو بود وحالا. شاید مرده م حواسم نیست. مهدی میره با چشای گریون که از شدت گریه چشمای سياهش روشن تر شده. چشم مشکیه اون با خنده نگاش میکنه. اشکامو پاک میکنه و لبخند تلخی میزنه. دختری با ادامس شیک.

alonehell.blogfa.com

یه عاشق - تنها

http://www.alonehell.blogfa.com/post/51

و قتے آد م یہ ن ف رو دوست داشتہ باشہ. بیشت ر ت نها میشہ! چون بہ هیچ ک س ج ز همون آد م ف کر ن مےک نہ) .😔. د ی گ ه دوس ش ن دار م. به خود م چے ب گم؟ بگمانم خدا وقتے داشت. ما را مے افرید. دوشنبه پنجم مهر ۱۳۹۵ ] [ 18:36 ] [ تنهاترین پسردنیا ] . مهدی مینویسه واسه چشم قشنگه وقتی از شدت گریه چشماش پف کرده و داره از حال میره. مینویسه از حسی که این روزا به حد مرگه. من از مردن نمیترسم. مهدی نازه تو بود وحالا. شاید مرده م حواسم نیست. مهدی میره با چشای گریون که از شدت گریه چشمای سياهش روشن تر شده. دختری با ادامس شیک.

alonehell.blogfa.com

یه عاشق - تنهایی!!!؟؟

http://www.alonehell.blogfa.com/post/35

تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست. تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست. تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه كردم. تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست. تنهايي را دوست دارم زيرا. در كلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست. و انتظار كشيدنم را پنهان خواهم كرد. جمعه سی ام تیر ۱۳۹۱ ] [ 16:8 ] [ تنهاترین پسردنیا ] . مهدی مینویسه واسه چشم قشنگه وقتی از شدت گریه چشماش پف کرده و داره از حال میره. مینویسه از حسی که این روزا به حد مرگه. من از مردن نمیترسم. مهدی نازه تو بود وحالا. شاید مرده م حواسم نیست.

sweetheart17.blogfa.com

GiZzz MiZzz

http://www.sweetheart17.blogfa.com/1393/03

پشه کلا ۱۴ﺳﺎﻋﺖ ﻋﻤﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ. ولی ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ۱۴ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺮﻩ ﭘﺎﺭﮎ ، ﺑﺮﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ، ﺑﺮﻩ ﺍﺳﮑﯽ. ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ منو ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻪ! بدبخت خسران دیده :) ). ساده لوحا فک میکنن کتاب خریدن اوج روشنفکریه! ولی مرحله ی بالاتری هم هست. که کتاب نمیخری تا به قطع درختان کمک نکرده باشی. ما اونجاییم بعله آقا. دوشنبه نوزدهم خرداد 1393 . 19:51 . Aki. سلام دوستان ممنون که به وبلاگ من اومدید.این جا همه چی قاطی پاتیه.امید وارم که خوشتون بیاد. برید به آرشیو اونجا مطالب بیشتری هم هست. شهرزیبا * zohre jOooOn. آبرنگ * Naje jOon.

sweetheart17.blogfa.com

GiZzz MiZzz

http://www.sweetheart17.blogfa.com/1392/08

دیگه واسم مهم نیست نظر میدید یا نه. :-(. نامه ای بنویسم ,پاکت هست ,تمبر هست ,قلم هست. ای کاش کسی جایی منتظرم بود. پنجشنبه سی ام آبان 1392 . 19:49 . Aki. بچه که بودم فکر میکردم فقط زنبورها نیش میزنند. بزرگ شدم دیدم، شنیدم، رفتم، آمدم. و یاد گرفتم نه، آدمها هم نیش میزنند. هر چقدر صمیمی تر، عزیزتر. پنجشنبه سی ام آبان 1392 . 19:41 . Aki. ذای مورد علاقه اش نوشته :. غذای مورد علاقه ام استیک آبدار با سس قارچ. به همراه ریزوتو و اسپاگتی بولونز و کمی مارتینی بوده :. به سگ محبت میکنی با وفا میشه! آبرنگ * Naje jOon.

m-sad.blogfa.com

داستان های عاشقانه...

http://www.m-sad.blogfa.com/1392/06

خوش به حال فرهاد که تلخ ترین. خاطره اش شیرین بود. این وبلاگ هر روز آپ میشه سر بزنید اگه داستانم دارید برام بفرستید تا بذارم تو وبلاگ براتون باتشکر. نظرات همه پست ها غیر از اولین پست غیر فعال میباشد شما میتوانید نظراتتون را در این پست قرار دهید. پنجشنبه هفتم شهریور ۱۳۹۲ 13:25 ب ه دستان. هر روز بعد از ظهر ، بيماري كه تختش كنار پنجره بود ، مي نشست و تمام چيزهايي كه بيرون از پنجره مي ديد ، براي هم اتاقيش توصيف مي كرد .بيمار ديگر در مدت اين يك ساعت ، با شنيدن حال و هواي دنياي بيرون ، روحي تازه مي گرفت . ولی ی...

m-sad.blogfa.com

داستان های عاشقانه... - قهوه نمکی

http://www.m-sad.blogfa.com/post/79

چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، چرا این کار رو می کنی؟ وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا. رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، یاد زادگاهم. برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برای والدینم که هنوز اونجا زندگی. همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هایش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت، یک احساس واقعی از ته قلبش،. مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود.