endoftheworld.persianblog.ir
در یک قدمی آخر دنیا
http://endoftheworld.persianblog.ir/1388/2
در یک قدمی آخر دنیا. یک پزشک و خاطراتی از یک قدمی آخر دنیا. و من می دوم و باز هر از چند گاهی همان تجربه ها و همان احساسات مانند یوزپلنگ «راز بقا» که در کمین فرصت مناسب نشسته بوده، از پشت زمینم می زنند و خود را با خون گردن وحشت زده من سیراب می کنند. 1777;:٠٧ ب.ظ ; ۱۳۸۸/٢/۸. پيام هاي ديگران . به جرم سوگند (پاسخ به نظرات یک جریان شادی بخش). امروز یک قعر است. یک جریان شادی بخش! امان از دست این زندگی تخمی. مسافر دائمی پرواز 968. این یادگاری از من است. لیست وبلاگ های تخصصی. Powered by PersianBlog.ir.
endoftheworld.persianblog.ir
در یک قدمی آخر دنیا
http://endoftheworld.persianblog.ir/1387/5
در یک قدمی آخر دنیا. یک پزشک و خاطراتی از یک قدمی آخر دنیا. ماجراهای یک پنجره کوچک! می گویند ترک عادت مرض است. بزرگان هم گفته اند که به معجزه شبیه تر است. به نظر من هر کدام که باشد، با نمک است! انگار اصلا قصد دارد خودشان را از لای حفاظ ها وارد خانه کنند و یقه پزشک را بگیرند و به زور هم که شده از لای همان میله ها به بیرون بکشند. ما: چرا به پنجره می زنی پدر جان؟ مگه پانسیون در نداره؟ مریض شماره یک: سکوت . ایی بچه مان خیلی مریضه آقا دکتر. مریض شماره دو: خب آخه خیلی حالما خرابه. ما: بیا اینجا ببینم چی می گی؟
endoftheworld.persianblog.ir
در تنهائی خودم - در یک قدمی آخر دنیا
http://endoftheworld.persianblog.ir/post/35
در یک قدمی آخر دنیا. یک پزشک و خاطراتی از یک قدمی آخر دنیا. 1641;:٠٧ ب.ظ ; ۱۳۸٧/۱۱/۱۸. پيام هاي ديگران . به جرم سوگند (پاسخ به نظرات یک جریان شادی بخش). امروز یک قعر است. یک جریان شادی بخش! امان از دست این زندگی تخمی. مسافر دائمی پرواز 968. این یادگاری از من است. لیست وبلاگ های تخصصی. Powered by PersianBlog.ir.
endoftheworld.persianblog.ir
در یک قدمی آخر دنیا
http://endoftheworld.persianblog.ir/1387/11
در یک قدمی آخر دنیا. یک پزشک و خاطراتی از یک قدمی آخر دنیا. یک جریان شادی بخش! بعد از شرح حال مختصر پشت در معلوم شد که همان روز پیش پزشک شهر هم رفته و کلی دارو گرفته است، خیلی بهتر از چند داروئی که داروخانه کوچک ما می توانست به او عرضه کند. «نمی دانم آقای دکتر! یک آمپولی بود به مو زدن که ادرارم راه افتاد، اگه از همونا به مو بزنن خیلی خوب مره». آمپولی که جریان ادرار را برقرار کند! تعجبی نداشت که من از این داروهای جادوئی اطلاعی نداشتم. با صدایی آزرده پاسخ داد: «کم نه. بهم فشار میه». پيام هاي ديگران . 1641;...
endoftheworld.persianblog.ir
آقاجون مرد! - در یک قدمی آخر دنیا
http://endoftheworld.persianblog.ir/post/40
در یک قدمی آخر دنیا. یک پزشک و خاطراتی از یک قدمی آخر دنیا. آقا جون مرد. دکتر می گفت راحت مرده، زیاد برای زنده نگاه داشتنش تلاش نکرده اند، زیرا که فوقش یک هفته دیگر می ماند. خاله گریه می کرد. می گفت هندوانه ای که برایش خریده بود هنوز توی یخچال است. اینکه چیزی نیست، حالا علاوه بر آن هندوانه کلی سیب سبز. و پرتغال مصری و خیار گلخانه ای داخل یخچال است که نام آقاجون را یدک می کشند. آقا جون را بردند. بی بی فریاد می زد که چرا نگذاشتید یک شب دیگر کنارش باشم؟ چرا بردیدش آی. سی. یو؟ پيام هاي ديگران .
endoftheworld.persianblog.ir
امروز یک قعر است - در یک قدمی آخر دنیا
http://endoftheworld.persianblog.ir/post/37
در یک قدمی آخر دنیا. یک پزشک و خاطراتی از یک قدمی آخر دنیا. امروز یک قعر است. من امروز بریدم. هر چه می دوم بی فایده است. سونوگرافی احتمال بدخیمی را مطرح کرده و خونریزی ادامه دارد. نمی دانم چند روز دیگر می توانیم مانع خونریزی شویم. نمی دانم کی دارو را از او دریغ خواهند کرد. او می خندند و من هم برای خنداندن او می خندم مبادا که روحیه اش را ببازد. و من، از این خندیدن متنفرم. 1777;٠:٥٦ ق.ظ ; ۱۳۸٧/۱٢/٧. پيام هاي ديگران . به جرم سوگند (پاسخ به نظرات یک جریان شادی بخش). امروز یک قعر است. یک جریان شادی بخش!
endoftheworld.persianblog.ir
یک «جریان» شادی بخش! - در یک قدمی آخر دنیا
http://endoftheworld.persianblog.ir/post/36
در یک قدمی آخر دنیا. یک پزشک و خاطراتی از یک قدمی آخر دنیا. یک جریان شادی بخش! بعد از شرح حال مختصر پشت در معلوم شد که همان روز پیش پزشک شهر هم رفته و کلی دارو گرفته است، خیلی بهتر از چند داروئی که داروخانه کوچک ما می توانست به او عرضه کند. «نمی دانم آقای دکتر! یک آمپولی بود به مو زدن که ادرارم راه افتاد، اگه از همونا به مو بزنن خیلی خوب مره». آمپولی که جریان ادرار را برقرار کند! تعجبی نداشت که من از این داروهای جادوئی اطلاعی نداشتم. با صدایی آزرده پاسخ داد: «کم نه. بهم فشار میه». پيام هاي ديگران . لیست ...
endoftheworld.persianblog.ir
در یک قدمی آخر دنیا
http://endoftheworld.persianblog.ir/1387/10
در یک قدمی آخر دنیا. یک پزشک و خاطراتی از یک قدمی آخر دنیا. خیلی طبیعی و معمولی رفتم سراغ رئیس شبکه. مثل همیشه خندان بود و با خوشامدگوئی من را پذیرفت. من هم خندان بودم. مدام نامه های روی میزش را یکی پس از دیگری امضا می کرد و همزمان می کوشید تا فرد آنسوی تلفن را نیز قانع کند که راهی جز کشیک دادن در بیمارستان ندارد. «خانم دکتر! پزشک نداریم. باید بیمارستان پزشک داشته باشد. شما فرض کنید این بند هم به قرار داد پزشک خانواده شما اضافه شده» این جمله را هم با همان ته خنده سیاستمدارانه خودش گفت. من در خدمتم».
endoftheworld.persianblog.ir
درد بی درمان - در یک قدمی آخر دنیا
http://endoftheworld.persianblog.ir/post/32
در یک قدمی آخر دنیا. یک پزشک و خاطراتی از یک قدمی آخر دنیا. خیلی طبیعی و معمولی رفتم سراغ رئیس شبکه. مثل همیشه خندان بود و با خوشامدگوئی من را پذیرفت. من هم خندان بودم. مدام نامه های روی میزش را یکی پس از دیگری امضا می کرد و همزمان می کوشید تا فرد آنسوی تلفن را نیز قانع کند که راهی جز کشیک دادن در بیمارستان ندارد. «خانم دکتر! پزشک نداریم. باید بیمارستان پزشک داشته باشد. شما فرض کنید این بند هم به قرار داد پزشک خانواده شما اضافه شده» این جمله را هم با همان ته خنده سیاستمدارانه خودش گفت. من در خدمتم».