zirenooremah.persianblog.ir
زیر نـــور مـــــاهزیر ن ور م اه
http://zirenooremah.persianblog.ir/
زیر ن ور م اه
http://zirenooremah.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Sunday
LOAD TIME
2.5 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
8
SSL
EXTERNAL LINKS
74
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
2.534 sec
SCORE
6.2
زیر نـــور مـــــاه | zirenooremah.persianblog.ir Reviews
https://zirenooremah.persianblog.ir
زیر ن ور م اه
آغاز ؛به یــــــاد تو - زیر نـــور مـــــاه
http://zirenooremah.persianblog.ir/post/5
آغاز به یاد تو. ساعت ٤:٢۳ ب.ظ روز ۱۳٩٠/۱۱/۱٠. به زمانی که خود در نرسیده بود-. چنین زاده شدم در بیشه ی جانوران و سنگ،. گهواره تکرار را ترک گفتم. در سرزمینی بی پرنده و بی بهار. نخستین سفرم بازآمدن بود از چشم انداز های امیدفرسای ماسه وخار،. بی انکه با نخستین قدم های ناآزموده ی نوپای خویش به راهی دور رفته باشم. دور دست امیدی نمی آموخت. بر پاهای نو راه. رو در افق سوزان ایستادم. دریافتم که بشارتی نیست. چرا که سرابی در میانه بود. دوردست امیدی نمی آموخت. دانستم که بشارتی نیست:. زندانی چندان عظیم بود.
زیر نـــور مـــــاه
http://zirenooremah.persianblog.ir/1390/11
ساعت ۱۱:٠۱ ب.ظ روز ۱۳٩٠/۱۱/٢٧. چقدر روح محتاج فرصت هاییست که در آن هیچکس نباشد. ساعت ۱٢:٠٩ ب.ظ روز ۱۳٩٠/۱۱/۱۸. حرف ها بسار زده شده و گفته ها و ناگفته ها بسیار مکرر،اما امروز تنها به احترام کسانی که بر عقیده ای استوار و راسخ جان شیرین خود را فدای عقیده خود کردند،فدای اندیشه ای آرمانی،فدای آیندگان.قلم میرانم. ای شهیدان راه خدا. ای کرده بهره احیای حق جان فدا. کز قطره قطره ی خون پاک شما. میروید تا ابد در وطن لاله ها. ماه نوشت: بدون شرح. آغاز به یاد تو. به زمانی که خود در نرسیده بود-. دور دست امیدی نمی آموخت.
آری؛نه - زیر نـــور مـــــاه
http://zirenooremah.persianblog.ir/post/6
ساعت ۱٢:٠٩ ب.ظ روز ۱۳٩٠/۱۱/۱۸. حرف ها بسار زده شده و گفته ها و ناگفته ها بسیار مکرر،اما امروز تنها به احترام کسانی که بر عقیده ای استوار و راسخ جان شیرین خود را فدای عقیده خود کردند،فدای اندیشه ای آرمانی،فدای آیندگان.قلم میرانم. بماند که چه بر سر آیندگان آمد و خواهد آمد،اما تو مردی که خانواده ات را ترک گفتی،تو دختر و پسر جوانی که آینده ات را ترک گفتی،تو زنی که .ترک گفتی و برای آرمانت،اندیشه ات،عقیده ات سالها پیش مبارزه کردی،شکنجه دیدی،اکنون نیز روی سخنم با شماست: برخیزید برخیزید. ای شهیدان راه خدا.
ی وقتایی هست که... - زیر نـــور مـــــاه
http://zirenooremah.persianblog.ir/post/4
ی وقتایی هست که. ساعت ٦:٤٧ ب.ظ روز ۱۳٩٠/۱٠/٢٩. عارضم به حضورتان،که ی وقتایی هست که تو نیستی تو؟ نه گیج نشو منظورم تویی منم! ببین اصلا من،خود من! ی وقت هایی هست که من،من نیستم تو تو نیستی! من این وقتارو دوست ندارم تو رو نمیدونم.این وقتا بی حوصله ای ازینکه نیستی داغونی ازینکه .ببین اصلا بزار خودش بگه.اه. آغاز به یاد تو. ی وقتایی هست که. سرخدار درخت همیشه سبز. شبکه اجتماعی بهشت من. کلوب مدیران و متخصصان. لیست وبلاگ های تخصصی. با قدرت پرشین بلاگ.
زیر نـــور مـــــاه
http://zirenooremah.persianblog.ir/archive
عناوین مطالب وبلاگ "زیر نور ماه". 1777;۳٩٠/۱۱/٢٧. 1777;۳٩٠/۱۱/۱۸. آغاز به یاد تو. 1777;۳٩٠/۱۱/۱٠. ی وقتایی هست که. 1777;۳٩٠/۱٠/٢٩. 1777;۳٩٠/۱٠/٢۳. آغاز به یاد تو. ی وقتایی هست که. سرخدار درخت همیشه سبز. شبکه اجتماعی بهشت من. کلوب مدیران و متخصصان. لیست وبلاگ های تخصصی. با قدرت پرشین بلاگ.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
8
دستان جوهری یک مرد - قسمتی از داستان خارج از قاب-بخش دوم
http://www.100sal-tanhaee1.blogfa.com/post/49
دستان جوهری یک مرد. سخنها می توانم گفت . غم نان اگر بگذارد. قسمتی از داستان خارج از قاب-بخش دوم. برنوشت: ماندلا رفت. پدر همه ما. شاعر شعرهای آن کتاب؟ شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۲ ] [ 20:40 ] [ اسماعيل سالاري ] . زبانم از بيان دردها قاصر است و جان در گرو.دل در چكاچاك مهيب اين برزخ كه نامش زندگي نهاده اند تنديس انجماديست رسا.آآآي آدمكها چند فرسخ از رمان ژول ورن را طي كرده ايد به اعماق كشتن وجدان؟ حديث ما حديث اسماعيل بود. حديث خنجر بر گلو! در گوش من فسانه دلدادگي مخوان. ديگر ز من ترانه شوريدگي مخواه. عشق من و تو؟
قطعه گمشده -
http://www.themissingpiece.blogfa.com/post-90.aspx
میز هایت را تک نفره کن! نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ مرداد۱۳۹۱ساعت 23 PM. قالب وبلاگ : قالب وبلاگ. هفته او ل دی ۱۳۹۲. هفته چهارم آذر ۱۳۹۲. هفته چهارم آبان ۱۳۹۲. هفته او ل اسفند ۱۳۹۱. هفته سوم مرداد ۱۳۹۱. هفته دوم خرداد ۱۳۹۱. هفته او ل اردیبهشت ۱۳۹۱. هفته چهارم آذر ۱۳۹۰. هفته دوم مهر ۱۳۹۰. هفته دوم شهریور ۱۳۹۰. هفته چهارم مرداد ۱۳۹۰. هفته او ل مرداد ۱۳۹۰. هفته دوم تیر ۱۳۹۰. هفته چهارم فروردین ۱۳۹۰. هفته سوم فروردین ۱۳۹۰. هفته او ل فروردین ۱۳۹۰. هفته سوم بهمن ۱۳۸۹. هفته دوم دی ۱۳۸۹. هفته چهارم آذر ۱۳۸۹.
دستان جوهری یک مرد - روانشناسی
http://www.100sal-tanhaee1.blogfa.com/tag/روانشناسی
دستان جوهری یک مرد. سخنها می توانم گفت . غم نان اگر بگذارد. داستان مردی از نژاد کاسپی. پاهایش می لرزید. اطمینان این که جز این کار هیچ تجربه دیگری نیست که به دستش نیاورده باشد حس ترس را در وجودش زنده کرد. حالا پیرمردی بود با تکرار روزانه ی حسی که هیچگاه نمی پسندید: تنهایی. پی نوشت: از دوست بسیار بسیار عزیزم ماهک تشکر میکنم که با تمام مشغله هایی که داشت در ویرایش داستانهای قبل مرا یاری کرد. و امیدوارم چنین دوستان کمیابی همواره در کنار هر کسی باشند تا انسان هیچگاه طعم تنهایی درونی را نچشد. چه کسی می داند مش...
کلاه حصيری
http://kolahehasiri.persianblog.ir/1385/12
كيش ميش و ايراني. انجمن کوهنوردی فراز شهرکرد. خروجی و آمار وبلاگ. سلام امروز از سرما خوردگی شدیدا صدام گرفته. دلم هم خیلی گرفته. آخه میدونین یه دفعه با خودم فکر کردم اگه آدم دیگه نتونه حرف بزنه اونوقت کی رو داره که حرفاشو بشنوه مگه کسی حرف تو دل ما ادما رو میخونه کسی که مثل خود ماست؟ یا اونوقت کی رو داره به درد دلش گوش کنه یا کی میتونه این کارو بکنه وقتی صدایی ازت در نمیآد؟ باهاش ارتباط داریم یا همش دنبال اونایی میریم که طردمون میکنن و بی آبرومون؟ ببینم قدر این دوستی رو میدونیم؟ پيام هاي ديگران . ندونه ک...
دستان جوهری یک مرد - به کدام زبان؟
http://www.100sal-tanhaee1.blogfa.com/post/53
دستان جوهری یک مرد. سخنها می توانم گفت . غم نان اگر بگذارد. از مجمعی که نمی فهمیدم. به جهانی که نمی فهمانیدم. رجعت کرده بود(بدون ضمیری که بفهماند فهمیدنش از که می آید). به خط ننوشته به سینه کش سنگهای غارها. در عصری که هزاران مفهوم برای فهمانیدن است. زبان خویشتن را به هر رگی به دیوار انسانیت می کوبید(با همان ضمیر سطرهای آغازین). دارم میفهمانمتان. بفهمیدم. زبان نگاه، نوشتار، دست و پا زدنها، بغض، اشک.آآآه. بفهمیدم. هجرت، راه زنده ماندن من است. راه فهمیدن. راه فهمانیدن. و پدرش که مرا نجس می پنداشت. چرا که هی...
نکنه بره! - کلاه حصيری
http://kolahehasiri.persianblog.ir/post/20
كيش ميش و ايراني. انجمن کوهنوردی فراز شهرکرد. خروجی و آمار وبلاگ. دوستش داشت اما هیچ نگفت. دوستش داشت اما به دیدنش نمی رفت. دوستش داشت اما بااو سخن نمیگفت. دوستش داشت اما صدایش نمیکرد. دوستش داشت اما در فکر خودش و کارهای خودش بود. معشوق صبر کرد پیغام داد آرام آرام حضورش را کمرنگ کرد. اما او متوجه نبود معشوق صبر کرد. صبر کرد. عاقبت زیر لب گفت: دیگر نخواهم ماند. معشوق رفت. نه اما یکدفعه بلکه آرام آرام. یکدفعه بخود آمد دید معشوق همه را راه میدهد جز او. با همه سخن میگوید جز او. می خندد بی او. پيام هاي ديگران .
منتظرم - کلاه حصيری
http://kolahehasiri.persianblog.ir/post/16
كيش ميش و ايراني. انجمن کوهنوردی فراز شهرکرد. خروجی و آمار وبلاگ. شده انتظارم از حد چه شود زدر درآیی. پيام هاي ديگران . 1740;کشنبه ٢٠ اسفند ،۱۳۸٥ - یاسی.
دستان جوهری یک مرد - رمان
http://www.100sal-tanhaee1.blogfa.com/tag/رمان
دستان جوهری یک مرد. سخنها می توانم گفت . غم نان اگر بگذارد. قسمتی از داستان خارج از قاب-بخش دوم. برنوشت: ماندلا رفت. پدر همه ما. شاعر شعرهای آن کتاب؟ شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۲ ] [ 20:40 ] [ اسماعيل سالاري ] . زبانم از بيان دردها قاصر است و جان در گرو.دل در چكاچاك مهيب اين برزخ كه نامش زندگي نهاده اند تنديس انجماديست رسا.آآآي آدمكها چند فرسخ از رمان ژول ورن را طي كرده ايد به اعماق كشتن وجدان؟ حديث ما حديث اسماعيل بود. حديث خنجر بر گلو! در گوش من فسانه دلدادگي مخوان. ديگر ز من ترانه شوريدگي مخواه. عشق من و تو؟
دستان جوهری یک مرد - زندگی
http://www.100sal-tanhaee1.blogfa.com/tag/زندگی
دستان جوهری یک مرد. سخنها می توانم گفت . غم نان اگر بگذارد. باز باید زیست. باید زیست. باید زیست. در زندگی زمانهایی ست که یک حادثه، انسان را رو در روی. خاطرات حرامزاده ای قرار می دهد که سالهاست مرده اند. همه ی آنها را زنده می کند و باز مراسم سوگواری شان را در دل ما برپا می کند. اینجاست که از تمام آموخته های یک عمر، تنها کاری که یادت می آید گریستن است. بلند بلند. (قسمتهایی از داستان خارج از قاب). شنبه نهم آذر ۱۳۹۲ ] [ 19:12 ] [ اسماعيل سالاري ] . به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد. روشن کن این دود خفته را.
قطعه گمشده - نامه ای عاشقانه از تیمارستان ایالتی / ریچارد براتیگان
http://www.themissingpiece.blogfa.com/post-91.aspx
نامه ای عاشقانه از تیمارستان ایالتی / ریچارد براتیگان. جیک گفت : سلام. گفتم : خیلی وقته ندیده مت . دست همدیگه رو فشردیم . جیک روی تخت نشست و گفت : تیپت حرف نداره ، معرکه ست . گفتم : تو هم به نظر سرحال میای . فقط از این ورت اون ورت معلومه . گفت : وقتی می میری این طوری می شه. نوشته شده در یکشنبه ۶ اسفند۱۳۹۱ساعت 9 AM. قالب وبلاگ : قالب وبلاگ. هفته او ل دی ۱۳۹۲. هفته چهارم آذر ۱۳۹۲. هفته چهارم آبان ۱۳۹۲. هفته او ل اسفند ۱۳۹۱. هفته سوم مرداد ۱۳۹۱. هفته دوم خرداد ۱۳۹۱. هفته او ل اردیبهشت ۱۳۹۱. هفته دوم مهر ۱۳۹۰.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
74
Messeshop Zirener
Diese Seite verwendet Frames. Frames werden von Ihrem Browser aber nicht unterstützt.
首页-广东(东莞市)梓人建筑工程设计有限公司
项目为工业用地,本案基地设计力求 形象性 , 文. 联系电话 0769-22820769转3268 传真 0769-22820756、2282073.
Foto-Studio ZIRENNER
زیر نور خاطرات
چهارگاه بابا برای نازلی. خورشيد كلاه،ماه پيشوني، عزيز دل. امروز همه نوشته هاي وبلاگت را پرينت گرفتم و خواندم و با جان و دل نيوش كردم.آخر ما پا به سن گذاشته ها با كاغذها عهدي ديگر داريم.گويي درخشش صفحه مانيتور. ظرافت انديشه و حس و حال درك زيبايي ها را از ما مسن ترها مي گيرد.آخر ما عادت داريم كه نوشته ها را با بال كبوترهاي سپيد كاغذ به قلب و روحمان بنشانيم.ما دستمان به دكمه هاي بي روح كيبورد. آشنا نيست و زمزمه و گريه قلم بر صفحات پاك كاغذ آرام بخش آلام و دردهايمان است. در اندرون من خسته دل ندانم كيست؟
زير نور ماه
پیامبری، از کنار خانه ی ما رد شد. پیامبری از کنار خانه ی ما رد شد. باران گرفت. مادرم گفت : چه بارانی میآید. پدرم گفت : بهار است. و ما نمیدانستیم، باران و بهار نام دیگر آن پیامبر است. پیامبری از کنار خانه ما رد شد. لباسهای ما خاکی بود . او خاک روی لباسهایمان را به اشارتی تکانید. لباس ما از جنس ابریشم و نور شد و ما قلبهامان را از زیر لباسمان دیدیم. پیامبری از کنار خانه ی ما رد شد. آسمان حیاط ما پر از عادت و دود بود. پیامبر کنارشان زد. خورشید را نشانمان داد و تکه ای از آن را توی دستهایمان گذاشت. خدا گفت: بر...
زیر نـــور مـــــاه
ساعت ۱۱:٠۱ ب.ظ روز ۱۳٩٠/۱۱/٢٧. چقدر روح محتاج فرصت هاییست که در آن هیچکس نباشد. ساعت ۱٢:٠٩ ب.ظ روز ۱۳٩٠/۱۱/۱۸. حرف ها بسار زده شده و گفته ها و ناگفته ها بسیار مکرر،اما امروز تنها به احترام کسانی که بر عقیده ای استوار و راسخ جان شیرین خود را فدای عقیده خود کردند،فدای اندیشه ای آرمانی،فدای آیندگان.قلم میرانم. ای شهیدان راه خدا. ای کرده بهره احیای حق جان فدا. کز قطره قطره ی خون پاک شما. میروید تا ابد در وطن لاله ها. ماه نوشت: بدون شرح. آغاز به یاد تو. به زمانی که خود در نرسیده بود-. دور دست امیدی نمی آموخت.
برنامۀ رادیویی زیر نور ماه
برنامۀ رادیویی زیر نور ماه. نویسنده : زیر نور ماه روز پنجشنبه 3 تیر1389. بیست و ششم بهمن هشتاد و پنج. گفتیم و در جاده جوانی، زیر نور ماه قدم زدن را آغاز کردیم. چهارم تیر هشتاد و نه. می گوئیم و آخرین قدمها را زیر نور ماه می زنیم. سلام آخر ما زیر نور ماه در ویژه برنامه ای است به مناسبت میلاد امیر مهربانیها - امام علی علیه السلام. و در آخر مهم نیست که چه کسی باشیم، کجا باشیم، چرا باشیم یا چطور باشیم. مهم این است که با هم، به یاد هم و برای هم زیر نور ماه باشیم و به یاد داشته باشیم که :. جمعه - 22 تا 23:30.
زیر نور ماه
همه شب به آستانت شده کار من گدایی,به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی. سلام دوستان همونطور که در جریانید بلاگفا یه مدت طولانی خراب بود. کلا نظراتی که توی این چند ماه اخیر برام گذاشتین پریده. ان شاالله در اولین فرصت بروز می کنم وبم رو. یکشنبه هفتم تیر ۱۳۹۴ ] [ 20:55 ] [ زلیخا رخشانی ]. یک شب به خواب من بیا بابا. بابا دلم برایت تنگ شده برای عطر چفیه ات و لبخند مهربانت. چه می شد یک شب به خواب من می آمدی؟ Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA. Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-nam...
زیر نور مهتاب
Thursday, February 5, 2009. بفرمائید چند دقیقه زیر نور مهتاب بنشینید. با شما حرف دارم. از شما سئوال دارم. از شما، از خودم، از همه هم خاکانم. چطور شد که به این جا رسیدیم؟ یادتان هست غروب ها که می رسید مادر و خواهرها حیاط را جارو می زدند، باغچه ها را آب میدادند، فرش ها را روی موزائیک های دم کرده می انداختند، سماورها را روشن می کردند، سفره ها را می انداختند و همه را به خوردن شام دعوت می کردند؟ اگر هست می توانید بگوئید چطور شد که به این جا رسیدیم؟ تا شما فکر کنید و جواب بدهید اجازه میخواهم نظر خودم را بگویم:.
...شاید
من می خندم تا نفهمی که چقدر ساده شکستم میشکنم اما می دونی که هنوز عاشقت هستم. این منم اینترن خسته در اتاقی که. سرگرم این تشخیص های افتراقی که. هی سقط میشه از سرم رفرنس دنفورثم. از دست این سلول های جفت یاغی که. سلام،رسما میشه گفت یک ونیم ساله نیومدم تو خلوت گاه همیشگیم،دلم براش تنگ شده بود.در مورد حال و روزم بگم که خوشم که میگذره. شعر جدیدی ندارم،کلی کار ناقص،کلی ایده .بهانه ی خوبیه برای کم کار کردن،البته توجیه بهتری هم دارم:-)ه. حرف دیگه ای فعلا نیست. نوشته شده در پنجشنبه 31 مرداد1392ساعت 2:37 توسط حامد.
تنهایی های یک زن
تنهایی های یک زن. این روزها زندگی هم ،زندگی کردن براش سخت شده. این روزها که گردون و فلک ایامو گم کردن و ابرو باد و بارون و برف سردرگم شدن. این روزها که یکی از سیری و چپوندن غذای اضافه به حلقش خفه می شه و یکی. از زور گرسنگی پوستش میچسبه به استخونش. این روزها از زندگی کردن از بودن از خودم و دلمو عشقو درسو کتاب و کار خسته ام. از دوستی های ودوست داشته شدن های دروغی خسته ام. میفهمی حال این روزهای منو؟ کی میفهمه . جز دلم که هنوز امید رو میشناسه هنوز چشماش برق میزنه از. شاید نمیدونه مدتهاست دیگه دست خوبی نمیاد .